karenkaren، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

كارن كوچولوي من

بدون عنوان

بازگشت من پيش مامان و باباي گلم من و مادر بزرگم در روز ٢١شهريورساعت٩ صبح باهواپيما رفتيم تهران.وقتي رسيديم اونجا ماما و بابام منتظرمون بودن و منم وقتي اونا رو ديدم كلي خنديدم و خوشحال شدم. ...
27 شهريور 1393

بدون عنوان

دومين سفر من به استان كهگيلويه و بويراحمد روز٢٧مرداد همه پيش هم نشسته بوديم  مامان و بابام هم اون روز سر كار نبودن ولي فرداش دوتاش بايد ميرفتن كشيك اون شب همه وسايلاشونو جمع كرده بودن و منتظر فردا بودن البته عمو ميلاد عصرش رفته بود ياسوج. روز٢٨م ساعت٦همه از خواب پاشديم و لباس پوشيديم اماده ي رفتن شديم  ساعت تقريبا٦ونيم بود كه حركت كرديم مامان و بابام از اينكه داشتن از من جدا ميشدن خيلي ناراحت بودن  ولي ديگه بايد واسه دوسه همه هم كه شده اونا رو ترك ميكردم. بعداز كلي حركت رسيدم به قم و رفتيم حرم حضرت معصومه(س)و زيارت كرديم اونجا خيلي شلوغ بود ومنم چون اولين بارم بود كه شلوغي زياد ميديدم خيلي ترسيده بودم وبدتر اينكه همه ...
27 شهريور 1393

بدون عنوان

اول باري كه رفتم پارك جمشيديه من و بابايي و مامان جونم و پدربزرگم و مادربزرگام وعمه هام و عمو ميلاد درروز١٣٩٣/٥/٢٥ تصميم گرفتيم بريم كاخ سعداباد ولي متاسفانه اون روز كاخ تعطيل بود واسه همينم به پيشنهاد بابام رفتيم پارك جمشيديه اون روز به ما خيلي خيلي خوش گذشت من اون روز كلي بازي كردم من اون روز اولين بارم بود كه بستني خوردم و چون تجربه شو نداشتم بيشترش ريخت رو لباسم ولي خيلي خوشمزه بود. ...
27 شهريور 1393

بدون عنوان

اولين سينه خيز من من هم زمان با اولين روزي كه بابابزرگم اينا اومده بودن خونمون درتاريخ ١٣٩٣/٥/٢٣ براي اولين بار سينه خيز رفتم. خيلي باحال بود اخه ميخواستم برم توپمو از اون جلو بردارم،همه خيلي خوشحال شدن و كلي منو تشويق كردن. ...
24 مرداد 1393